یه روز دیگه
سلام دخملم امروزم فرصت کافی برای نوشتن برای تو رو دارم امان از اون روزی که خدایی نکرده حتی فرصت گوش دادن به حرفای قشنگت رو ندارم تو این دوره زمونه ... بعید نیست دیروز هم گذشت و یه روز دیکه به سن تو اضافه شد دیروز بابایی خیلی مهربون شده بود خیلی سعی می کرد همش کنار خونواده باشه نمیدونم شاید فهمیده چقدر دلم براش تنگ شده بود برای محبت کردناش برای کمک کردناش برای وقت داشتناش بهت گفتم بهش حق میدم کارش زیاده و فرصتش کم وقتی که ازدواج کردی حواست باشه موقعیت شناس باشی گاهی اوقات وقت مناسبی برای دلتنگی کردن نیست باید وقت مناسبش رو پیدا کنی تو هم دختر خوبی بودی دیشب ساعت 1 خوابیدی بعد که خواستم ببرمت تو اتاق بیدار شدی بعد تا2:40 بیدار بو...
نویسنده :
مامان رضیه
13:57