یه یادگاری از مشهد
سلام ني ني مامان امروز از مشهد مي نويسم خونه ماماني خيلي بزرگ شدي مي توني خودت چشمت رو بمالوني دستت رو مستقيم مي كني تو دهنت بدون معطلي از اشتهات هم كه ديگه نگم ماشاالله ماشاالله همش دهنت كار ميكنه حاله الهه داره ميره مكه ميخايم بهش بگيم براتون كلي لباس بياره بابايي فردا ميره تهران و من و تو تنها مي مونيم البته زود مياتد براي تز بابايي هم حيلي دعا كن فعلا بايد برم عجله دارم راستی حرم هم رفتیم هرچند آخرش تو یه کم اذیت کردی خداحافظ
نویسنده :
مامان رضیه
13:36