فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

سلام نی نی، فاطمه گلی

سفر به زنجان

سلام به دخمل مامان دیروز از سفر چهارم زندگی تو یعنی زنجان برگشتیم سر راه یه قزوین هم رفتیم خدا رو شکر هم به تو خیلی خوش گذشت هم من هم بابایی ارائه خوبی داشت بیشتر خواستم یه گزارش از پوشک کردنت بدم که دوباره رو به افول رفت امید من من با خودم گفتم زوده الکی دلم رو خوش کردم ها ایشالله بزرگ میشی و همه اینا برات خاطره میشه ایشاللهیه شنبه صبح هم داریم میریم مشهد ببعد از 4 ماه من که دلم داره پر میزنه برای مامان و بابا و امام رضا ایشالله سفر خوبی باشه چون خیلی کار داریم برای امروز خلاصه مینویسم کلمات جدید تو:  مم (مریم) م (مهدیه) الا (الله) عط (عطر) عس (عکس) ابس (اسب)  فعلا خداحافظ
15 مهر 1391

از پوشک گرفتن فاطمه 1

قربون دخملم برم که دیگه داره بزرگ میشه مرحله ای که همیشه برام سخت مینمود و نمیدونستم از کجا شروع کنم نصفه نیمه حل شده این مرحله سخت در زندگی تو و من از پوشک گرفتن تو بود که سه شب پیش به پیشنهاد خودت رفتیم دستشویی تقریبا از اون شب به جز دیشب که من و تو و بابایی حسابی خسته بودیم پوشکات رو کثیف نکردی سه شب پیش یعنی شنبه شب وقتی من و تو تنها بودیم و من از دستشویی اومدم بیرون تو اصرار اصرار که میخای بری دستشویی آخه دستشویی رو به خاطر مسواک و دست شستن دوست داری منم از قبل میدونستم دستشویی رفتن رو مثل برزگترا دوست نداری گفتم با دستشویی بردنت بهت بفهمونم که اونجا خبری نیست لذا بردمت دستشویی و فعالیت ما موفقیت آمیز بود تا آخر اون شب اصلا پوشکت رو...
11 مهر 1391

این روزها...

این روزها روزهای نگرانی من و توست. تو برای اینکه در خواب و بیداری، انگار، نگران تنهاماندن بدون من و بابایی هستی و من نگران از اینکه قدم هایم به سوی ادامه تحصیل اشتباه باشد این روزها روزهای ترقی منو توست. ترقی تو در کشف دنیای پیرامونت و ترقی من در کشف راههای جدید برای برقراری ارتباط شیرینتر با تو. این روزها روزهای تلاش منو توست تلاش تو برای تنها نماندن حتی یک لحظه و تلاش من برای حداکثر استفاده از لحظات باهم بودن یا نبودن به جای خودش (دیروز حاضر نبودی تنهایی از تو اتاقت اسباب بازی بیاری اتفاقی که به ندرت می افته) و هر روز من و بابایی با حسرت بزرگ شدنت را نظاره می کنیم و همیشه میگوییم آیا این یک سال همان گونه که خواستیم شد؟ کلمات جدید: ...
5 مهر 1391
1