فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

سلام نی نی، فاطمه گلی

بدون عنوان

سلام گل دخمل دو ساله من خیلی وقته از اول سال جدید می خام برات بنویسم و عکسای جدیدت رو بذارم ولی متاسفانه با این کمبود وقتو با این همه کاری که هی پشت هم پیش میاد فرصت نمیشه بالاخره دیشب تولد تو رو گرفتیم و گفتم بیام عکسای تولدت رو بذارم بماند قبل از تولد چه قدر برنامه ریزی کزدیم و برنامه هامون به هم ریخت من و بابایی صبح ساعت 7.5 بیدار شدسم برای اینکه وقتی تو بیدار شدی خونه پر از تزیینات تولد باشه و نو سوپریز بشی عکسای تزیینات: تو هم وقتی از خواب بیدار شدی خیلی ذوق کردی البته که من انظار داشتم بیشتر از اینا بذوقی بعد از تموم شدن تزیینات من رفتم سراغ لباست و بابایی هم مشغول پوست کردن سیب زمینی های الویه شد عک...
14 ارديبهشت 1392

عروسک بازی های فاطمه

دخمل گلم از وقتی کوچکتر بود حدود یک سالش بود با عروسکاش خیلی قشنگ بازی می کرد همونطور مه من بغلش میکردم اونم عروسکش رو بغل میکرد همونطور که براش لالایی می خوندم و می خوابوندمش اونم عروسکش رو میخوابوندو ... دو سه شب پیش من و بابایی تو آشپزخوه مشغول بودیم که دیدیم صدای فاطمه نمیاد نگاه کردیم ببینیم چی کار میکنه که دیدم مشغول بازیه ازش فیلم و عکس گرفتم و اینجا میذارم سلام نی نی من چطوری حالا خرج خونه رو از گجا بیارم چجوری عذا درست کنم؟؟؟؟؟ حالا ببین چه فکری کردم شما همتون بخوابین تا من برم غذا دُدُس کنم بچه ها بیاین ناهار (البته فاطمه اینجا داشت نی نی ای رو که دستشه عوض میکرد) خب بچه ها ناهار گشنه پلو داریم با ...
16 اسفند 1391

شیرین زبونی های فاطمه

1. اون شب از مهمونی هومده بودیم داشتم لباساتو عوض میکردم با ذوق ازت پرسیدم فاطمه شام خوردی؟ تو هم خوشکل گفتی بله گفتم چی خوردی گفتی آآآآآآشغااااااااال!!!!!!!!!!! 2. بابایی داشت با خاله مریم صحبت میکرد اول که گیر داده بودی صدا نیمیاد بعد به زبون خودت میگفتی قطع و وصل میشه 3. صبحها که از خواب بیدار میشیام برات یه شعر میخونم که میگه صبح شده دیگه بسه چقد میخوابی تو که خوابیدی شب تا صبح رو حسابی تو هم بعدش هی میگی حسابی بوخونین 4. صبحها که من خوابم و تو بیدار میشه میگی مامان ... مامان ... بیدار شین 5. از صبح که بیدار میشی یه سره میگی بابا میاد ... بابا میادش ... بابا نیومده هنوز ... مامان ... ساخت چنده 6. وقتی ازت میپرسم ساع چنده میگی ن...
14 اسفند 1391

بعد از مدتها سلام

سلام به گل دخترم نوشتن از تو دیگه سخت شده چون اونقدر تغییراتت زیاد شده که نمیشه همه رو تو یه صفحه توصیف کرد دیگه این روزا برای یادگار کردن لحظاتت از ت باید فیلم گرفت آخه صوتی و تصویری اش با هم قشنگه خدا رو شکر مثل بلبل زبون میریزی و من و بابایی قربون صدقه حرفای جدیدی که یاد گرفتی میریم اما یه چیزی نگرانمون می کنه اونم سریع یاد گرفتن توه اگه یه حرفی رو فقط یه بار بگیم برگردنونش میکنی و ما نگرانیم تو که آینه ما هستی چهتصویری ازمون نشون میدی کار مورد علاقه جدیدت پیدا کردن یه کیف یا یه پلاستیکه که هر چی دور و بر خونه هست و تو دوستشون داری رو بریزی تو اون و مثلا بری خرید وقتی همه وسایل رو میزی تو پلاستیک میگی کاری ندارین دابظ (خداحافظ) یه...
28 بهمن 1391

اتفاقات تازه

سلام گلکم چقدر در نظر من و بابایی بزرگ شدی هر خاطره ای رو که به یاد میاریم تو توش هستی انگار از اول بودی الان که دیگه کم کم داری زبون در میاری دلم برات آب میشه خدا میدوه وقتایی که میذارمت جایی دلم چقدر برات تنگ میشه یه قانون برای من و تو این شده کهوقتی میذارمت جایی حتما برات یه چیزی باید بخرم برات کلمه های جدیدی که میگی خیلی زیاده تاب (کتاب) دردره )سرسره) دایی (جارو) البته خود دایی هم میگی عمه عمو و خاله هم حسابی بلدی عمو احمد ه که دیگه ورد زبونته از بس آقای سویزی باهات بازی میکنه گنجشک لالا و اتل متل رو حسابی بلدی قصته هم قبل از خواب میخای حتما ببلت منو کشته (بغل) همش ببل میخای یکشنبه ها میری خونه خاله مژگان پیش نتیم (نسیم) و نترن...
5 دی 1391

اولین جمله

سلام گلی من به سرعت صحبتات داره شیرین تر میشه و تو دل برو تر میشی دو روز پیش دو تا فعل و پشت یرش جمله تکرار کردی یک دف (رفت) یکی هم نداده (نداره) مثلا میگی بابا دف خاله دف عمو دف یا میگی شیر نداده کلمات جدیدی که یاد گرفتی: اس (ماست) ارسی (خرسی) نانا (نی نی) سیر (شیر) بچه زرنگ (اسم یکی از کتاباته)
29 آبان 1391

واکسن 18 ماهگی

سلام به دخمل شجاعم امروز با یک هفته تاخیر رفتیم برای واکسن ساعت 8 من وبابایی در حالی که تو خواب بودی رفتیم بیرون بعد وسط راه برای انکه جا نخوری بیدارت کردم و برات توضیح دادم که داریم کجا میریم - داریم میریم پیش خانم دکتر تا اول قد و وزنت رو اندازه بگیره بعدم یه آمپول بزنه بهت تا مریض نشی منم دلخوش انگار تو هم میدونی قد چیه هم وزن هم آمپول و حتی مریضی فکر کن خلاصه اول رفتیم برای قد و وزنت قد: 90              وزن: 800/11 بعد رفتیم برای واکسن یکی قبل از تو رفته بود تو که کل مرکز بهداشت رو گذاشته بود رو سرش من و بابایی سعی کردیم حواست رو پرت کنیم که استرست نگ...
20 آبان 1391

کلمات جدید

امروز چند تا کلمه جدید ازت شنیدم: خرما چایی داغه (که البته از قبل میگفتی و من تو لیست کلمات جدیدت ننوشته بودم) راستی یکی از لالایی هایی که من برات میگم رو یاد گرفتی مثلا وقتی به لالا گفتنش میرسه تو هم میگی لالا وقتی به مامانش میرسه میگی ماما الله اکبرم جزو کلماتیه که دو سه هفته است میگی نماز رو هم فقط تقلیدی نه که بهت یاد داده باشیم نصفه نیمه یاد گرفتی تکبیره الاحرام و رکوع و سجده و تشهد خوابیده و لالا رو هم خیلی وقته میگی امروز قسمت آخر عمو پورنگ تا آخر محرم پخش دیگه نمیدونم نغمه عمو عموی تو رو چطوری ساکت کنم ...
19 آبان 1391

به به

سلام به دخمل گلم وای وای وای که چقدر شیرین شدی میخام دولپی بخورمت الان رفتیم با هم از تو اتاقت کیفت رو آوردیم که توش اسباب بازی داره اول که کیف رو بهت دادم گفتی به دوباره در کیفت رو که باز کردم گفتی به به الانم الکی از تو ظرفا غذا میخوری و هورت میکشی بعد میگی به به یه کرا جدید دیگه که یاد گرفتی اینه که وقتی از هر دری وارد میشی در آسانسور در دستشویی در خونه میگی سلام دیگه اینکه دایره لغات خیلی زیاد شده: انار به به خاله دایی اسب بله بالا (وقتی ما روی مبلا نشستیم تو میای میگی مامان بالا بابا بالا) خوابیده دوغ تاب پارک و ... (همه کلمه هایی رو که بلدی یادم نمونده) صدای این حیوونا رو هم یاد گرفتی کلاغ غورباقه هاپو ببعی ولی الان ...
16 آبان 1391