فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

سلام نی نی، فاطمه گلی

آزمايش الهي

سلام به دختران عزيزتر از جانم اين روزها در يك سوم آخر حاملگي هستم و من بابايي و فاطمه هر سه چشم به راه گل دختري به نام ريحانه هستيم روزها گاهي به سرعت ميگذره و گاهي هم با هل دادن و به زور هم نميگذره ولي در هر صورت اين روهاي سيرين و به يادموندني سخت شده شكم بزرگم دل دردها كمردردها و نفخ ها و.... همه لازمه مادر شدنه انشب ميخام يه كم مادرانه بنويسم خدا چه ميدونه شايد شما هم مثل من ناصح خوبي در زمان نياز نداشته باشيد شايد شما هم نياز به يك دلداري دهنده داشته باشيد و من اون روز نباشم دختركانم بدونين زندگي به سختي نميشه و هميشه اون سختي هايي كه ما فكر ميكنيم غيرقابل تحمله از يك نگاه ديگه آسونيه بدونيد خدا وراي تحمل انسان براش آزمايش و امت...
15 بهمن 1394

برای ریحانه

سلام ریحانه خانوم امشب که مینویسم دقیقا 23 هفنه و دو روز از همراهی مون میگذره حال تو که اینجور که برمیاد خوبه ساعتای خاصی مثل آخر شب اول صب و وسط روز بیداری و حضورت رو با سکسه یا لگدای منظم اعلام میکنی و منم اوضاعم بهتر از روزای قبله اشتهام برا غذا خیلی زیاد شده و فقط به عشق تو میخورم تا وزن بگیری و چاق و تپل و البته سلامت باشی پنجشنبه قراره برم آزمایش قند و تیروئید ان شاء الله این بارم مشکلی نباشه و اینم به خیر بگذره و به سلامت بریم مشهد خیلی خیلی مشتاقم تا زودتر ببینم گل دختر دومم چه جوریه چه شکلیه و مشتاقم تا زودتر در آغوش بگیرمت
30 آذر 1394

روزهای قبل از ریحانه

سلام به گل دخملام دیشب وقتی ساعت دو و نیم رفتم بخابم یادم اومد چقدر وقته براتون ننوشتم دلم براتون تنگ شده بود با اینکه هر دوتون یه جوری پیشمین فاطمه خانوم که مرتب بغلم میاد یا بوسش میکنم یا بوسم میکنه؛ ریحانه خانومم که دائم یا لگد میزنه یا دست میزنه و یه جوری حضور خودشو اعلام میکنه (مثل الان که هی لگد میزنه) این روزا دارم تلاش میکنم تا قبل از اومدن ریحانه کارام رو مرتب کنم سعی میکنم درسام رو جلو جلو بخونم برنامه ریزی کردم برا تسویه حساب دانشگاه و پیدا کردن پیش دبستانی برای فاطمه گلی مهمتر از همه دارم سعی میکنم وقت بیشتری برا فاطمه بذارم تا روزای آخر دوتایی بودنمون بیشتر بهش خوش بگذره (البته اگه این هورمونای بارداری بذاره) و ال...
30 آذر 1394

نگرانی های جدید

سلام به دخترای گلم وای خدا می دونه از اینکه میگم دخترام چه ذوقی میکنم انگاری خدا رحمتش رو تو خونه منو بابایی جاری کرده که فرزند اولم دختره و دومی هم این روزها در عین اینکه در تلاشم پر انرژی و شاداب باشم از اوون جهت که روزای آخر تنهایی من و فاطمه است ولی این فسقلی جدید هم مثل فاطمه تو دوران جنینی اش خودش رو لوس میکنه این روزها گاهی اوقات سردرد به سراغم میاد و فشارم گاهی بالا میره فعلا در حال خوردن قرص آسپرین هستم (مینویسم تا سر بعدی اگر فشار داشتم یادم بمونه قرص میخوردم) این روزها غصه چاقی یه طرف و غصه وزن نگرفتن از طرف دیگه قوز بالا قوز شده خاله ها مشهد دنبال کارای عروسی تنها دایی تون هستن ولی من اینجا غصه دارم غصه سلامتی فرزند تورا...
28 آبان 1394

سلام نی نی جدید

سلام به گل دختر عزیزم همویی که هر روز بر احساسم برایش افزوده می شود همویی که خوشحالم قرار است هم آوا و همراه دختر بزرگم شود  همویی که نشاط و شادی خانه کوچکمان را رونق می بخشد خدا میداند من و فاطمه و بابا لحظه شماری می کنیم برای دیدنت این روزها بر تکانهایت افزوده شده و فقط پنج ماه از مسیر نه ماهه یکی بودنمان مانده به قول بابایی میبینی راه تقریبا نصفه شده خدا میداند به همان اندازه که ذوق امدن فاطمه و ورودش به زندگی را داشتم امدن تو هم برایم هیجان انگیز است هنوز هم مثل پنج سال پیش قربان صدقه های کودکانه ام بابایی را به وجد می اوردو این بار فاطمه ای هست که تعجب کند مادرش چقدر کودکانه با ورود خاهرش ذوق میکند آه که چقدر ن...
17 آبان 1394
1