آزمايش الهي
سلام به دختران عزيزتر از جانم اين روزها در يك سوم آخر حاملگي هستم و من بابايي و فاطمه هر سه چشم به راه گل دختري به نام ريحانه هستيم روزها گاهي به سرعت ميگذره و گاهي هم با هل دادن و به زور هم نميگذره ولي در هر صورت اين روهاي سيرين و به يادموندني سخت شده شكم بزرگم دل دردها كمردردها و نفخ ها و.... همه لازمه مادر شدنه انشب ميخام يه كم مادرانه بنويسم خدا چه ميدونه شايد شما هم مثل من ناصح خوبي در زمان نياز نداشته باشيد شايد شما هم نياز به يك دلداري دهنده داشته باشيد و من اون روز نباشم دختركانم بدونين زندگي به سختي نميشه و هميشه اون سختي هايي كه ما فكر ميكنيم غيرقابل تحمله از يك نگاه ديگه آسونيه بدونيد خدا وراي تحمل انسان براش آزمايش و امت...