روز سوم سه ماهگی
سلام دختر مریض مامان
دیروز از بدترین روزای زندگی ات بود البته برای من صبح کلی گریه های وحشتناک کردی و من زنگ زدم بابایی اومد خونه گاز قطع بو د و ناهار از بیرون سفارش دادیم تو هم هر نیم ساعت گریه میکردی و دوباره میخابیدی خدا رو شکر خوب شیر خوردی منم سر به سرت نذاشتم که حتما شیر منو بخوری شیرمو میدوشیدم و با شیشه بهت میدادم تبت تا 38.3 بالا رفت و ما به توصیه پزشک برات شیاف استامیون گذاشتیم علاوه بر قطره استامیونوفنی که هر چهار ساعت می خوردی دیشب تا 2.5 بیدار بودم بابایی هم تو هال خوابید که اگه کاری داشتم کمک کنه آخر سر تبت شده بود 37.7 که خوابیدیم ساعت 3 الان خدا رو شکر تب دیگه تب نداری هر شش ساعت بهت قطره میدیم
قبل از اذون بردیمت حموم اولین بار بود که تو حموم گریه کردی در طول این دو ماه هر هفته به جز اون هفته که بیمارستان بودی بردیمت حموم جمعه ها ولی این هفته چون عمه ات میاد تهران امروز بردیمت حموم
هفته دیگه این موقع مشهدیم انشاءالله
نمیدونم این روزا فرصت میشه بیام بنویسم یا نه اگه نشد تا اول ماه رمضون که من و تو مشهد می مونیم نوشتن تعطبل میشه
اینم یه عکس از دیروز