از پوشک گرفتن فاطمه 1
قربون دخملم برم که دیگه داره بزرگ میشه
مرحله ای که همیشه برام سخت مینمود و نمیدونستم از کجا شروع کنم نصفه نیمه حل شده این مرحله سخت در زندگی تو و من از پوشک گرفتن تو بود که سه شب پیش به پیشنهاد خودت رفتیم دستشویی تقریبا از اون شب به جز دیشب که من و تو و بابایی حسابی خسته بودیم پوشکات رو کثیف نکردی
سه شب پیش یعنی شنبه شب وقتی من و تو تنها بودیم و من از دستشویی اومدم بیرون تو اصرار اصرار که میخای بری دستشویی آخه دستشویی رو به خاطر مسواک و دست شستن دوست داری منم از قبل میدونستم دستشویی رفتن رو مثل برزگترا دوست نداری گفتم با دستشویی بردنت بهت بفهمونم که اونجا خبری نیست لذا بردمت دستشویی و فعالیت ما موفقیت آمیز بود تا آخر اون شب اصلا پوشکت رو حتی خیس نکردی ولی روز بعد رفتی خونه خاله زهره روز بعدتر هم خونه خاله زکیه و من هم با اونا برای این فعالیت هماهنگ نکردم البته اصراری هم بر اینکه به این زودی یاد بگیری نداشتم ولی تو خونه که هستیم تو اگه بخای کاری انجام بدی با ایما و اشاره منو میبری دم در دستشویی و منم میبینم پوشکت تمیز مونده حتی اکثرا نوع 1 رو هم میتونی کنترل کنی خیلی خوشحالم که تونستی این مرحله سخت رو خودت به سرانجام برسونی امیدوارم همکاریمون موفقیت آمیز باشه
فردا داریم میریم زنجان برای کنفرانس بابایی امیدوارم سفرمون خوب باشه
چون قراره الان بریم بیرون وقت بیشتری برای نوشتن ندارم
می بوسمت دختر گلم