فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

سلام نی نی، فاطمه گلی

عکسای فاطمه

عکسای جدید دخترم را رو توی ادامه مطلب ببینین فاطمه در کاروانسرای میاندشت تو راه تهران مشهد فاطمه در دل جنگل وقتی خیلی سردش بود و صبحونه میخوردیم فاطمه در پارک آب و آتش هفته پیش فاطمه در پارک آب و آتش فاطمه بعد از قایق سواری در عباس آباد فاطمه و بابایی در عباس آباد فاطمه کنار دریا در روزهای آخر سال 92 فاطمه در پارک ایرانی فاطمه در روزهای اول سال 93 با ژست جدید ...
14 ارديبهشت 1393

هدیه های تولد

خاله ها زحمت کشیده بودن همگی خصوصا که چیزایی رو که خیلی دوست داشتی برات آورده بودن تو ادامه مطلب عکس هدیه ها رو میذارم هدیه خاله سمانه که هنوز برا دخترم بزرگه هدیه مریم جون هدیه خاله زکیه هدیه خاله فهیمه هدیه خاله زهره همه با هم (هدیه مامان و بابا هم که اینجا معلومه سفره شام که سعی کردم خیلی مختصر باشه هرچند برای همین شام مختصر یعنی پیراشکی حدود 2.5 یکسره یرپا بودم تنها هنرنمایی مامان: ژله چرخشی ...
14 ارديبهشت 1393

تولد سه سالگی

امسال حسابی درگیر اسباب کشی بودیم با اینکه دوست داشتم چون امسال تولدت رو درک میکنی حسابی بهت خوش بگذره ولی خب نشد از اول هفته پیش برای تولدت برنامه ریزی کردیم قرار شد دوستای نزدیکمون رو دعوت کنیم خاله زکیه و خاله زهره و خاله فهیمه و عمو عباس و عمو محمدرضا یه کیک مختصر و در اواسط هفته تصمیم گرفتم تم مختصری داشته باشه به عنوان کیتی در واقع سفید و صورتی پنجشنبهخاله زکیه اومد کمک و با هم ریسه های تولد رو درس کردیم از روی کاغذ کادوها عکس کیتی رو در آوردیم و چسبودیم رو  مقواهایی که با قیچی دالبر مثلثی بریده بودیمشون کلا 7000 تومان هزینه اش شد دو تا کاغذ کشی سفید و صورتی گرفتیم و باریک بریدیمشون 20 بادکنک صورتی و سفید هم گر...
14 ارديبهشت 1393

سالگرد زمینی شدنت

امروز صبح بعد از نماز خاطرات سه سال پیش رو مرور میکردم     تو یادت نمیاد ... ساعت 6 صبح راه افتادیم طرف بیمارستان غدیر و من کارهای قبل از عمل رو انجام دادم واقعا باورم نمیشد اونقدر زود بیای توی بغلم و از اون زودتر اینقدر بزرگ بشی... فاطمه عزیزم روز به روز که بزرگ شدنت رو میبینم نمیدونی چه قندی توی دلم آب میشه وقتی از مهد شعرها و کارای جدید یاد میگیری فکر میکنم نابغه تر از تو نیس ... همین چند روز پیش که یاد گرفته بودی نی نی بکشی واقعا خیلی قشنگ بود یا وقتی سوره فیل رو یاد گرفتی یا دست راست و چپت رو... وای تو چقدر چیزی بلدی چقدر زود بزرگ میشی عزیزکم وقتی که بزرگ میشی دوست داری هنوز بچه باشی و وقتی هنوز مثل ت...
14 ارديبهشت 1393

این روزها...

این روزها بزرگ شدنت سبقت گرفته بر هر چیز زندگی مان استفاده از کلمات قلمبه ای که از ما میشنوی در جای نادرست قهقهه من و بابا را به آسمان میبرد یادش بخیر آن روزهایی که انتظار کوچکترین حرکاتت را می کشیدم و حالا به راحتی دستت به در یخچال میرسد یادش بخیر روزهایی که دغدغه این را داشتم اول بابا میگویی یا مامان و حالا بعضی وقتها برای تمام کردن جملاتت نفس کم می آوری دخترکم خودمانیم عجب بزرگ شده ای وقتی شبها داوطلبانه از یخچال میوه می آوری وقتی خودت با علاقه سفره را شلخته و نامرتب جمع میکنی وقتی ظرفها را به طرف آشپزخانه می بری و چون قدت به ظرفشویی نمیرسد ظرفها روی هم پرتاب میشود با خودم میگویم ما که پیر شویم بازهم داوطلبانه عصای دستمان م...
8 اسفند 1392

شیرین کاری های فاطمه2

- فاطمه تازگی ها چیزی که میخوره خصوصا غذا ظرفش رو میذاره تو ظرفشویی   چنین فرزند خونه داری داریم ما!!! - تازگی ها هی میگه من وقتی کوچولو بودم این کار رو میکردم وقتی بزرگ شدم اون کار رو میکردم
26 بهمن 1392