شیرین زبونی های فاطمه
1. اون شب از مهمونی هومده بودیم داشتم لباساتو عوض میکردم با ذوق ازت پرسیدم فاطمه شام خوردی؟ تو هم خوشکل گفتی بله گفتم چی خوردی گفتی آآآآآآشغااااااااال!!!!!!!!!!! 2. بابایی داشت با خاله مریم صحبت میکرد اول که گیر داده بودی صدا نیمیاد بعد به زبون خودت میگفتی قطع و وصل میشه 3. صبحها که از خواب بیدار میشیام برات یه شعر میخونم که میگه صبح شده دیگه بسه چقد میخوابی تو که خوابیدی شب تا صبح رو حسابی تو هم بعدش هی میگی حسابی بوخونین 4. صبحها که من خوابم و تو بیدار میشه میگی مامان ... مامان ... بیدار شین 5. از صبح که بیدار میشی یه سره میگی بابا میاد ... بابا میادش ... بابا نیومده هنوز ... مامان ... ساخت چنده 6. وقتی ازت میپرسم ساع چنده میگی ن...
نویسنده :
مامان رضیه
21:11