بدون عنوان

سلام گل دخمل دو ساله من

خیلی وقته از اول سال جدید می خام برات بنویسم و عکسای جدیدت رو بذارم ولی متاسفانه با این کمبود وقتو با این همه کاری که هی پشت هم پیش میاد فرصت نمیشه

بالاخره دیشب تولد تو رو گرفتیم و گفتم بیام عکسای تولدت رو بذارم

بماند قبل از تولد چه قدر برنامه ریزی کزدیم و برنامه هامون به هم ریخت

من و بابایی صبح ساعت 7.5 بیدار شدسم برای اینکه وقتی تو بیدار شدی خونه پر از تزیینات تولد باشه و نو سوپریز بشی

عکسای تزیینات:

تو هم وقتی از خواب بیدار شدی خیلی ذوق کردی البته که من انظار داشتم بیشتر از اینا بذوقی

بعد از تموم شدن تزیینات من رفتم سراغ لباست و بابایی هم مشغول پوست کردن سیب زمینی های الویه شد

عکص لباست:

بعد از تموم شدن لباست که خیلی دردسر داشت بردمت حموم و اونجا هم حسابی جیغ و داد کردی بعد هم ناهار خوردیم تو هم تمام مدت ناهار اینجوری بود از بس که ذوق داشتی

بعد از ناهار یه چرتکی زدیم که مهمونا که اومدن سرحال باشیم بعد بابایی رفت دنبال کیک و من هم خونه رو تمیز کردم و الویه ها رو تو ساندویچ کردم و وقی بابایی کیک رو گذاشت خونه رفت از توی انباری دوچرخه رو آورد تو هم یه سره میگفتی سوار بشم برم جلو و هی ترمز و فرمون و رکاب رو تکرار می کردی

قبل از اذونمهمونا اومدن اول عمو محمد بعد عمو احسن و خاله زکیه و آخر هم محمدصدرا و مامان و باباش

بعد هم مزاسم تولد و کیک و شام و دسر بقیه عکسات رو بعد میذارم چون دیگه واقعا کم طاقت شدی

راستی هدیه ها رو هم می نویسم بعد هم عکساش رو میذارم

خاله زکیه : دومینو

عمو محمد : بلوز

محمدصدرا : لباس های من و ذهن پویا

امیدوارم واقعا بهت خوش گذشته باشه ایشالله تولد صدسالگی ات رو بگیریم بعد از یک عمر باعزت

باید سریع برم

تابعد